جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۳: هر شبی بر خاک کویت جای سازم تا سحر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر شبی بر خاک کویت جای سازم تا سحر نطع خاکم زیر پهلو ، آستانم زیر سر آفتابی و ز تو ما چون ذرّه رسوا می شویم سایه از ما بر مدار و پرده ما را مدر دوش شمعم کرد دلسوزی گه بر بالین من ایستاده اشک می بارید تا وقت سحر دوست است از هر دو عالم مقصد و مقصود ما عاشقان را دنیی و عقبی نیاید در نظر کس نمی آید به چشمم کآردم آبی به روی جز سرشک خویشتن و آن هم به صد خون جگر ای که دایم دردمندان را ملامت می کنی لطف کن ما را به خود بگذار و از ما در گذر تو کجا در وهم گنجی کز تجلّی رخت طایر اوهام را یک سر بسوزد بال و پر چون به بویت روز حشر از خاک برخیزد جلال مست سودای تو باشد وز دو عالم بی خبر جلال عضد یزدی