جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵: بی روی دل افروزت عمرم به چه کار آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی روی دل افروزت عمرم به چه کار آید با لعل جهان سوزت جان در چه شمار آید شد کشتی عمر من در بحر هوایت غرق هیهات که آن کشتی روزی به کنار آید هم بوی بهار آید از چین سر زلفت در باغ سحرگاهان چون باد بهار آید آن لحظه که تو برقع از چهره براندازی در دیده مشتاقان گل راست چو خار آید دل شد ز دیار خود و اکنون به دیاری نیست باشد که ز کوی تو روزی به دیار آید روزی که نباشم من، از خاک من غمگین باشد ورقش خونین هر گل که به بار آید بر جان جلال از غم هر لحظه منه باری کآن عاشق مسکین هم روزیت به کار آید جلال عضد یزدی