جلال عضد یزدی
غزلیات
شمارهٔ ۳۹: سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست ای مه نامهربان هیچ نگفتی که کیست شمع صفت تا مرا سوز تو در سینه است مردنم افسردگی ست سوختنم زندگیست پرده نی هر دمم حال دگرگون کند هر که درین پرده نیست حال چه داند که چیست حاصلم از زندگی نیست به جز گریه هیچ وه که بر این زندگی زار بباید گریست باد به بوی توام زنده کند هر نفس خود که کند باور این کآدمی از باد زیست جلال عضد یزدی