بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴: فالی از داغ زدم دل چمنآیین آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فالی از داغ زدم دل چمن آیین آمد ورق لاله به یک نقطه چه رنگین آمد جرأت سعی ، دماغ تپش آرایی کیست پای خوابیدهٔ ما آبله بالین آمد چون دو ابرو که نفس سوختهٔ ربط همند تیغ او زخم مرا مصرع تضمین آمد عافیت می طلبی بگذر از اندیشهٔ جاه شمع را آفت سر افسر زرین آمد تلخکامی ست ز درک من و ما حاصل کوش بی حلاوت بود آن کس که سخن چین آمد صفحهٔ سادهٔ هستی رقم غیر نداشت هرکه شد محرم این آینه خودبین آمد سایه از جلوهٔ خورشید چه اظهار کند رفتم از خویش ندانم به چه آیین آمد هرکسی در خور خود نشئهٔ راحت دارد خار پا را ز گل آبله بالین آمد در خزان غوطه زن و عرض بهاری دریاب عالمی رفت به بیرنگی و رنگین آمد صبر کردیم و به وصلی نرسیدیم افسوس دامن ما ته سنگ از دل سنگین آمد بیدل از عجز طلب صید فراغت داریم سایه را بخت نگون طرهٔ مشکین آمد بیدل دهلوی