بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸: تغافلچهخجلتبهخود چیدهباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تغافل چه خجلت به خود چیده باشد که آن نازنین سوی ما دیده باشد حنابی ست رنگ بهار سرشکم بدانم به پای که غلتیده باشد طرب مفت دل گرهمه صبح شبنم زگل کردن گریه خندیده باشد به اظهار هستی مشو داغ خجلت همان به که این عیب پوشیده باشد ندانم دل از درس موهوم هستی چه فهمیده باشدکه فهمیده باشد چو موج گهر به که از شرم دریا نگاه تو در دیده پیچیده باشد بجوشد دل گرم با جسم خاکی اگر باده با شیشه جوشیده باشد من و یأس مطلب ، دل و آه حسرت دعا گو اثر می پرستیده باشد نفس ساز ی آهنگ جمعیتت کو سحر گرد اجزای پاشیده باشد درین دشت وحشت من آن گردبادم که سر تا قدم دامن چیده باشد حیاپرور آستان نیازت دلی داشتم آب گردیده باشد گر بیدل ما دهد عرض هستی به خواب عدم حیرتی دیده باشد بیدل دهلوی