بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۴۶: تک و پوی نفس از عالم عبرت فنی دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تک و پوی نفس از عالم عبرت فنی دارد مپرس از بازگشتن قاصد ما رفتنی دارد تجرد هم دپن محفل خجالت می کند سامان جهان تاگفتگو دارد مسیحا سوزنی دارد ز هرجا سر برون آری قیامت می کند توفان همین در پردهٔ خاک است اگر کس مامنی دارد به برکن خرقهٔ تسلیم و ازآفات ایمن زی بقدر پهلوی لاغر ضعیفی جوشنی دارد به سامانست درخورد کدورت دعوی هستی دلیل امتحان این بس که جانداری تنی دارد گران بر طبع یکدیگر مباش از لاف خودسنجی ترازوی نفس همسنگ چندین من ، منی دارد ندارد سعی مردن آنقدر زورآزماییها کمال پهلوانی سر به خاک افکندنی دارد نگین خاتم ملک سلیمان درکف است اینجا همه گر سنگ باشد دل به دست آوردنی دارد نشان دل نیابی تا طلسم جسم نشکافی همه گنجیم اماگنج جا در مدفنی دارد زسیر سرنوشت این دشت تنگی کرد بر دلها به هرجا کسوت ما چین ندارد دامنی دارد تأمل گر نگردد هر زمان توفیق آزادی شرر هم در دل سنگ آب در پرویزنی دارد حیا از طینت ما جز ادب چیزی نمی خواهد فضولی گر همه از خود برآیی ؟؟دنی دارد نمی دانم چه خرمن می کنم زین کشت بیحاصل نفس تا ریشه اش باقی ست دل برکندنی دارد زگفتن چرب و نرمی خواه و از دیدن حیا بیدل بهار پسته و بادام هریک روغنی دارد بیدل دهلوی