بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۱۸: درینگلشن دو روزت خندهکاریست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درین گلشن دو روزت خنده کاریست مبادا غره گردی گل بهاری ست برافشان بر هوس دامان و بگذر که در جیب نفس نقد نثاری ست هم از بست وگشاد چشم دریاب که اجزای جهان لیل و نهاری ست ودیعتها ز سر باید اداکرد به ره گر پاگذاری حقگزاری ست حریف پاکبازان وفا باش که جز سر هرچه بازی بدقماری ست به صد دست حمایت بایدت سوخت چراغ زندگی یک سر چناری ست ز خاکستر امان می جوید آتش چوهستی باکفن جوشد حصاری ست هنوزت دیده کم دارد سفیدی زمان وصل یوسف انتظاری ست حذر، ای شمع از این محفل که اینجا بقدر سر بریدن سرشماری ست من و ما نسخهٔ تحقیق هستی خطی داردکه آن لوح مزاری ست جهان مجنون سودای نقاب است ازین غافل که لیلی بی عماری ست مباشید از خواص جاه غافل بجنگید ای خروس آن ، تاجداری ست وقار پیری ازگردون مجویید که طفلی عاشق دامن سواری ست چه فقر وکو غنا عام است رحمت ز خشک وتر مگو چشمه ساری ست غبارت چون سحرگر اوج گیرد فلکها پایمال خاکساری ست به هستی بیدل مفلس چه لافد ز قلقل شیشهٔ بی باده عاری ست بیدل دهلوی