بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۶: بیمحابا بر من مجنون میفشان پشت دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی محابا بر من مجنون میفشان پشت دست چون سفر غافل مزن در تیغ عریان پشت دست بار هر دوشی بقدر دستگاه قدرت است برنمی دارد به غیر از زخم دندان پشت دست چشم دنیادار، هرجا می گشاید دام حرص می نهد بر خاک کشکول گدایان پشت دست خاک گردم کز غبار سرنوشت آیم برون چون نگین نتوان زدن بر نام آسان پشت دست دخل درکار جهان کم کن که مانند هلال می شود از ناخنت آخر نمایان پشت دست معنی اقبال و ادبار جهان فهمیدنی ست باوجودگنج در دست است عریان پشت دست چشم واکردن درین محفل شگونی خوش نداشت خورد سر تاپای شمع آخر ز مژگان پشت د ست از مکافات عمل غافل نباید زیستن می رسد از پشت دست آخر به دندان پشت دست طینت تسلیم خوبان نیست باب انقلاب هست دربست وگشاد پنجه یکسان پشت دست دیدهٔ حق بین به وهم غیر می پوشی چرا برچه عالم می زنی ای خانه ویران پشت دست بی جمالت هرکجا بستیم احرام چمن بازگشتیم از ندامت گل به دامان پشت دست در غبار حاجت استغنای ما محجوب ماند کف گشودن از نظرهاکرد پنهان پشت دست بیدل از خود رنگ و بوی اعتبار افشانده ایم همچوگل ماییم و دامن تاگریبان پشت دست بیدل دهلوی