بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۳: چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه کدخدایی ست ای ستمکش جنون کن از دردسر برون آ تو شوق آزاد بی غباری زکلفت بام و در برون آ به کیش آزادگی نشایدکه فکر لذات عقده زاید ره نفس پیچ وخم ندارد چونی زبند شکربرون آ اگر محیط گهر برآیی قبول بزم وفا نشایی دلی به ذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ دماغ عشاق ننگ دارد علم شدن بی جنون داغی چو شمع گر خودنما برآبی ز سوختن گل به سربرون آ ز شعله خاکستر آشیانی ربود تشویش پرفشانی به ذوق پرواز، بی نشانی تو نیز سر زیر پر برون آ کسی درین دشت برنیامد حریف یک لحظه استقامت توتا نچینی غبار خفت ز عرصهٔ بی جگر برون آ ندارد اقبال جوهر مرد در شکنج لباس بودن چوتیغ ، و هم نیام بگذار و با شکوه ظفر برون آ به صد تب وتاب خلق غافل گذشت زین تنگنای غربت چو موج خون ازگلوی بسمل تو نیز باکر و فربرون آ به بارگاه نیاز دارد فروتنی ناز سربلندی به خاک روزی دوریشگی کن دگر ببال و شجربرون آ جهان گران خیز نارسایی ست اگرنه در عرصه گاه عبرت نفس همین تازیانه داردکزین مکان چون سحر برون آ درین بساط خیال بیدل ز سعی بی حاصل انفعائی حیا بس است آبروی همت زعالم خشک تر برون آ بیدل دهلوی