بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۲: دل میرود و نیست کسی دادرس ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل می رود و نیست کسی دادرس ما از قافله دور است خروش جرس ما هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم پرواز به منظر نرسد از قفس ما بر هیچ کس افسانهٔ امید نخواندیم عمری ست همان بیکسی ماست کس ما ما هیچکسان ناز چه اقبال فروشیم تقدیر عرق کرد به حشر مگس ما خاریم ولی در هوس آباد تعین بر دیدهٔ دریا مژه چیده ست خس ما ما و سخن ازکینه فروزی ، چه خیال است آیینه نداده ست به آتش نفس ما بر فرصت خام آن همه دکان نتوان چید مهمان دماغ است می زودرس ما مکتوب وفا مشعر امید نگاهی ست واکن مژه تا خوانده شود ملتمس ما بیدل به جنون امل ازپا ننشستیم کاش آبله گیرد سر راه هوس ما بیدل دهلوی