حِسام خوسفی
غزل های خوسفی
غزل شمارهٔ ۲۰: حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسنت که آفتاب تجلی از او گرفت یک جلوه کرد و مملکت دل فرو گرفت یک تار از آن دو سنبل پرچین به چین رسید از زلف مشک بوی تو در مشک بو گرفت دل اعتکاف کوی تو دارد بر او مگیر مرغ حریم کعبه نباشد برو گرفت این آهوی رمیده که اندر کمند تست او را مران که با سگ کوی تو خو گرفت گفتم سخن ز کوی تو گویم به خنده گفت بگذار گفت و گو که جهان گفت و گو گرفت مه با عذار یار برابر همی نمود زلفش به شیوه شد طرف روی او گرفت سر تا به پای هستی ابن حسام سوخت آه این چه آتش است که ناگه درو گرفت حِسام خوسفی