فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۸۱: آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادی با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله می کند دایم بر بنای آزادی در محیط طوفان زای، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار چون بقای خود بیند در فنای آزادی دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی فرخی ز جان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال، جان فدای آزادی فرخی یزدی