فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۲۳: سر و کار من اگر با تو دلآزار نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر و کارِ من اگر با تو دل آزار نبود این همه کارِ من خون شده دل زار نبود همه گویند چرا دل به ستمگر دادی دادم آن روز به او دل که ستم کار نبود می شدم آلتِ هر بی سر و پا چون تسبیح دستگیرِ من اگر رشتهٔ زُنّار نبود یا به من سنگ نزد هیچکس از سنگدلی یا کسی از دلِ دیوانه خبردار نبود همه در پرده ز اسرار سخن ها گفتند لیک بی پرده کسی واقفِ اسرار نبود هر جنایت که بشر می کند از سیم و زر است کاش از روز ازل درهم و دینار نبود شَحنه و شیخ و شَه و شاهد و شیدا همه مست در همه دیرِ مغان آدمِ هُشیار نبود بود اگر جامعه بیدار در این دارِ خراب جای سردار سپه جز به سرِ دار نبود در نمایشگهِ این صحنهٔ پر بیم و امید هر چه دیدیم به جز پرده و پندار نبود فرخی یزدی