فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۹۳: چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود پارسایان را ز بس مستی گریبانگیر شد دامن هر کس گرفتیم از شراب آلوده بود دودمان چرخ از آن روشن بود تا رستخیز زانکه همچون آفتاب او را چراغ دوده بود آنکه راه سود خود را در زیان خلق دید از ره بیدانشی راه خطا پیموده بود تا نخوردم می ندانستم که در ایام عمر جز غم می آنچه می خوردم غم بیهوده بود وای بر آن شهر بی قانون که قانون اندر آن همچو اندر کافرستان مصحف فرسوده بود آنکه در زنجیر کرد افکار ما را فرخی در حقیقت آفتابی را به گل اندوده بود فرخی یزدی