فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۸۶: خرم آن روزی که ما را جای در میخانه بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خرم آن روزی که ما را جای در میخانه بود تا دل شب بوسه گاه ما لب پیمانه بود عقده های اهل دل را مو به مو می کرد باز در کف مشاطه باد صبا گر شانه بود با من و مرغ بهشتی کی شود هم آشیان آن نظر تنگی که چشمش سوی آب و دانه بود سوخت از یک شعله آخر شمع را پا تا به سر برق آن آتش که در بال و پر پروانه بود فرق شهر و دشت از نقص جنون کی می گذاشت راستی مجنون اگر مانند من دیوانه بود خانه آباد ما را کرد در یک دم خراب جور و بیدادی که در این کشور ویرانه بود هر کرا از جنس این مردم گرفتم یار خویش دیدم از ناآشنایی محرم بیگانه بود روزگار او را نسازد پست همچون فرخی هر که با طبع بلند و همت مردانه بود فرخی یزدی