فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۴۱: کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کیست در شهر که از دست غمت داد نداشت هیچکس همچو تو بیدادگری یاد نداشت گوش فریاد شنو نیست خدایا در شهر ورنه از دست تو کس نیست که فریاد نداشت خوش به گل درد دل خویش به افغان می گفت مرغ بیدل خبر از حیله صیاد نداشت عشق در کوه کنی داد نشان قدرت خویش ورنه این مایه هنر تیشه فرهاد نداشت جز به آزادی ملت نبود آبادی آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت فقر و بدبختی و بیچارگی و خون جگر چه غمی بود که این خاطر ناشاد نداشت هر بنائی ننهادند بر افکار عموم بود اگر ز آهن، او پایه و بنیاد نداشت کی توانست بدین پایه دهد داد سخن فرخی گر به غزل طبع خداداد نداشت فرخی یزدی